روزی که از بر ما ، رفته است دلبر ما
از دیده اشکبارم ،چون ابر نوبهاری
ای یار رفته باز آی ، شادان نما دل ما
دل بی تو می نماید، همواره بی قراری
بی رویت ای بهارم ، شوری به دل ندارم
زاحوال عاشق خویش ، جانا خبر نداری
ای یوسفی که کنعان ، چون تو ندیده هرگز
مارا در انتظارت، تا چند می گذاری
از ماه عارض تو ، دل زنده ،جان شود نو
بفشان زچهره ما ، با مقدمت غباری
ای یار آشنایم ، کردی تو مبتلا یم
با کوشه نگاهی ، کی کام دل برآوری
ای عندلیب گلشن ، هجران تو کنم من
تا از کرم تو روزی ، در باغ پا گذاری
ای غایب از نظرها ، کی می شوی هویدا
دریاب عاشقان را ، از راه مهرویاری
تا روی تو نبینم ، دل مرده وهزینم
دیگر نمی رود خوش، دست و دلم به کاری
در خواب هم ندیدم، رخسار دلربایت
بنمای رخ که گیرم ،آرامش و قراری
دور از رخ تو گلشن ، لطف و صفا ندارد
آواز دلکشی نیست، در بلبل و قناری
عمرم بسر رسیده ، روی تو را ندیدم
ترسم ندیده رویت ، میرم به حال زاری
تا کی در انتظارت، دل منتظر بماند
ای غایب از نظرها، قصد سفر نداری
از کوی ما گذر کن ، بر خسته دل نظر کن
بنمای روی خود را ، ای آشنا تو یاری